سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! ... مرا به کسالت درعبادتت، کوری از راهت و بیرون شدن از طریق محبّتت، مبتلا مکن . [امام سجّاد علیه السلام ـ در دعایش ـ]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :6
کل بازدید :73730
تعداد کل یاداشته ها : 31
103/2/14
10:32 ص

شما؟

سید مرتضی آوینی

شهرت؟

سید شهیدان اهل قلم

تحصیلات؟

فوق لیسانس معماری

ولادت؟

شهر ری 1326

شهادت؟

20 فروردین 72، فکه

از کجا با ما حرف می زنی؟

از یک راه طی شده!

چطور؟

من هم سال های سال در یکی از دانشکده های هنری درس خوانده ام. به شب های شعر و گالری های نقاشی رفته ام. موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعت ها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی دانستم گذرانده ام. من هم سال ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته ام.ریش پروفسوری و سبیل نیچه ای گذاشته ام و کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوزه را بی آنکه آن زمان خوانده باشم، طوری دست گرفته ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: عجب، فلانی چه کتاب هایی می خواند، معلوم است که خیلی می فهمد!

وبعد؟

خوشبختانه زندگی مرا به جایی رساند که مجبور شدم رو در بایستی را نخست با خودم و سپس بادیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که تظاهر به دانایی، هرگز جایگزین دانایی نمی شود.

پس رفتید سراغ تحصیل فلسفه؟

دانایی با تحصیل فلسفه نیز حاصل نمی آید باید در جست و جوی حقیقت بود.

حقیقت چیست؟

متاعی است که هرکس به راستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت و در نزد خویش نیز خواهد یافت.

هنری که مشغول آن هستید با تحصیلتان نمی خواند!؟

هرچه آموخته ام از خارج دانشگاه بوده است. بنده با یقین کامل می گویم که تخصص حقیقی در سایه تعهد اسلامی به دست می آید و لا غیر.

فیلم سازی را از کجا شروع کردید؛ قبل از انقلاب؟

قبل از انقلاب گرچه با سینما آشنایی داشتم اما فیلم نمی ساختم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب ادبیات بوده است.

چیزی هم چاپ کردید؟

چیزی اعم از کتاب یا مقاله به چاپ نرساندم.

بعد از انقلاب چی؟

همه ی نوشته های خویش، اعم ازتراوشات فلسفی، داستان های کوتاه اشعار و... را در چند گونی ریختم و سوزاندم.

چرا؟

تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که حدیث نفس باشد ننویسم و دیگراز خودم سخنی به میان نیاورم.

 برویم سر وقت جنگ؛ عده ای معتقدند به آن همه ویرانی نمی ارزید؟!

خیر! به تحکیم و تثبیت مبانی انقلاب می ارزد؛ اصلا هزینه آن است.

دو کوهه؟

گفته اند شرف المکان بالمکین اعتبار مکان ها به کسانی است که در آن ها زیسته اند و چه خوب گفته اند. دو کوهه پادگانی است در نزدیکی اندیمشک که سال های سال با شهدا زیسته است، و همه سر مطلب در این جاست.

دو کوهه چرا مغموم به نظر می رسد؟... از آن جا که جنگ را دوست داشت و جنگ دیگر تمام شده است؟

اشتباه نکنید؛ او جنگ را دوست نداشت، جمع باصفای بسیجی ها را دوست دارد، جمع شهدا را آرزومند آن عرصه ای است که در آن کرامات باطنی انسان بروز می یابند.

سخنت با دو کوهه؟

این همه نغنوم نباش دو کوهه. امام رفت، اما راه او باقیست. دیر نیست آن روزی که روح تو عالم را تسخیر کند و نام تو و خاک تو و پرچم هایت مظهر عدالتخواهی شوند.

کربلا؟

قلب زمین

عاشورا؟

قلب زمان

سیاره زمین؟

طرفه خراب آبادی است این سیاره زمین فاحبیت ان اعرف.

از روزگار پس از شهادت بگو؟

از آن پس دیگر، این باد نیست که بر تو می وزد، این تویی که بر باد می ورزی.

سخن آخر؟

اینجا قافله ی نور کربلا می پوید و آن سوی تر، دجله و فرات است که هنوز آبشخور گرگان گرسنه ای است که آن را به کربلاییان بسته اند و در افق دور، «قدس» است، در اسارت شیطان ... ای جوانمرد، بگو که از کدامین قبیله ای؟

 


90/12/2::: 3:36 ع
نظر()