در این نوشتار که از کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» استاد مطهری جمع آوری شده است؛ سعی شده پنجرهای از دیدگاه این اندیشمند شهید پیرامون «ملی گرایی» به روی خوانندگان گشوده شود.
انصافاً ملیگرایی و نژادپرستی احمقانه نیست؟
فعلا در دنیا ملتى وجود ندارد که از نظر خون و نژاد از سایر ملل جدا باشد، مثلا ما ایرانیها که سابقهی تاریخى نیز داریم و از لحاظ حکومت و قوانین داراى وضع خاصى هستیم، آیا از لحاظ خون و نژاد از سایر ملل مجاور جدا هستیم؟ مثلا ما که خود را از نژاد آریا، و اعراب را از نژاد سامى مىدانیم، آیا واقعا همینطور است؟ یا دیگر پس از این همه اختلاطها و امتزاجها، از نژادها اثرى باقى نمانده است؟
حقیقت اینست که ادعاى جدا بودن خونها و نژادها، خرافهاى بیش نیست. نژاد سامى و آریایى و غیره به صورت جدا و مستقل از یکدیگر فقط در گذشته بوده است، اما حالا آنقدر اختلاط و امتزاج و نقل و انتقال صورت گرفته است که اثرى از نژادهاى مستقل باقى نمانده است.
بسیارى از مردم امروز ایران که ایرانى و فارسى زبانند و داعیه ایرانى گرى دارند، یا عربند یا ترک یا مغول، همچنانکه بسیارى از اعراب که با حماسهی زیادى دم از عربیت مىزنند از نژاد ایرانى یا ترک یا مغول میباشند، شما اگر همین حالا سفرى به مکه و مدینه بروید، اکثر مردم ساکن آنجا را میبینید که در اصل اهل هند یا ایران یا بلخ یا بخارا یا جاى دیگرى هستند. شاید بسیارى از کسانى که نژادشان از کوروش و داریوش است، الان در کشورهاى عربى تعصب شدید عربیت دارند و بالعکس شاید بسیارى از اولاد ابوسفیانها امروز سنگ تعصب ایرانیت به سینه میزنند.(ص56)
حقیقت ملیگرایی
ملیت از خانواده «خود خواهى» است، که از حدود فرد و قبیله تجاوز کرده شامل افراد یک ملت شده است و خواه ناخواه عوارض اخلاقىِ خود خواهى: تعصب، عجب، ندیدن عیب خود (البته عیبهاى ملى در مقیاس ملت)، بزرگتر دیدن خوبیهاى خود، تفاخر و امثال اینها را همراه دارد.(ص57)
به قول اقبال لاهورى:
امر حق را حجت و دعوى یکى است
خیمههاى ما جدا دلها یکى است
از حجاز و چین و ایرانیم ما
شبنم یک صبح خندانیم ما(ص49)
«ملتپرستى، خود نوعى توحش است»(ص51)
میگویند علت اینکه مرحوم سید جمال الدین اسد آبادى ملیت خود را مخفى مىکرد، این بود که نمىخواست خود را به یک ملت معین، وابسته معرفى کند و احیاناً بهانهاى به دست استعمارچیان بدهد و احساسات دیگران را علیه خود برانگیزد.(ص50)
چرا حرف از نژاد میزنی؟
رسول اکرم (ص) همواره مراقبت مىکرد که در میان مسلمین پاى تعصبات قومى که خواه ناخواه عکس العملهایى در دیگران ایجاد می کرد به میان نیاید.
در جنگ «احد» جوانى ایرانى در میان مسلمین بود، این جوان مسلمان ایرانى پس از آنکه ضربتى به یکى از افراد دشمن وارد آورد، از روى غرور گفت: «خذها و انا الغلام الفارسى»، یعنى این ضربت را از من تحویل بگیر که منم یک جوان ایرانى. پیغمبر اکرم احساس کرد که هم اکنون این سخن تعصبات دیگران را بر خواهد انگیخت، فورا به آن جوان فرمود که چرا نگفتى منم یک جوان انصارى. (سنن ابى داودج2 ص625) یعنى چرا به چیزى که به آیین و مسلک مربوط است افتخار نکردى و پاى تفاخر قومى و نژادى را به میان کشیدى.(ص68)
فصل الخطاب
نقطه مقابل ناسیونالیسم[ملیگرایی]، «انترناسیونالیسم» است که قضایا را با مقیاس جهانى مىنگرد و احساسات ناسیونالیستى را محکوم میکند. ولى همچنانکه گفتیم اسلام همه احساسات ناسیونالیستى را محکوم نمىکند، احساسات منفى ناسیونالیستى را محکوم میکند، نه احساسات مثبت را. (ص58)
به اعتراف همهی مورخین حضرت رسول اکرم (ص) در مواقع زیاد این جمله را تذکر میداد:
«ایها الناس کلکم لادم و آدم من تراب لا فضل لعربى على عجمى الا بالتقوى» (تحف العقول ص34 و سیره ابن هشام ج2 ص414) یعنى همهی شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شده است، عرب نمیتواند بر غیر عرب دعوى برترى کند مگر به پرهیزکارى.(ص67)
اسلام نه تنها به این احساسات تعصبآمیز توجهى نکرد بلکه با شدت با آنان مبارزه کرد. قرآن کریم در کمال صراحت فرمود: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم»(حجرات/13).
یعنى اى مردم، ما همه شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها قرار دادیم تا به این وسیله یکدیگر را بشناسید. گرامیترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست. (ص66)